دلم گرفته دوبارهبرایتان آقا
دوباره آمده بردر گدایتان آقا
میان زندگی عالمیتو تنهایی
و خالی استغریبانه جایتان آقا
پر است گوش من ازحرفهای این دنیا
و کر شده استبرای صدایتان آقا
بیا و سوخته بالمرا شفایی ده
توان بده بپرم درهوایتان آقا
به غیر شعر ندارمبضاعتی دیگر
تمام قافیه هایمفدایتان آقا
برچسب : نویسنده : behzad fatemion بازدید : 246 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:19
برچسب : نویسنده : behzad fatemion بازدید : 238 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:19
حضرت معصومه عليها السلام در اول سال 173 هجري قمري در مدينه چشم به جهان گشود.
پدرش امام هفتم شيعيان حضرت موسي بن جعفر عليه السلام و مادرش حضرت نجمه بود كه به علت پاكي و طهارت نفس به او طاهره مي گفتند.حضرت معصومه در 28 سالگي و در روز دوازدهم ربيع الثاني سال 201 هجري قمري در قم به شهادت رسيد كه امروز بارگاه ملكوتي و مرقد مطهرش همچون خورشيدي در قلب شهرستان قم مي درخشد و همواره فيض بخش و نورافشان دلها و جانهاي تشنه معارف حقاني است.
آن حضرت در واقع بتول دوم و جلوه اي از وجود حضرت زهرا سلام الله عليها بود.در طهارت نفس امتيازي خاص و بسيار والاداشت كه امام هشتم برادر تني آن حضرت او را (كه نامش فاطمه بود) معصومه خواند.فرمود: «من زار المعصومة بقم كمن زارني» : (كسي كه حضرت معصومه عليها سلام را در قم زيارت كند مانند آن است كه مرا زيارت كرده است).
مقام علم و عرفان او در مرحله اي است كه در فرازي از زيارتنامه غير معروف او چنين مي خوانيم: «السلام عليك يا فاطمه بنت موسي بن جعفر و حجته و امينه» : (سلام بر تو اي فاطمه دختر موسي بن جعفر و حجت و امين از جانب موسي بن جعفر).و باز مي خوانيم: «السلام عليك ايتها الطاهرة الحميدة البرة الرشيدة التقية الرضية المرضية»: (سلام بر تو اي بانو پسنديده نيك سرشت، اي بانوي رشد يافته، پاك طينت، پاك روش، شايسته و پسنديده).بدين لحاظ و مقامات عالي معنوي آن بانوست كه حضرت رضا عليه السلام در فرازي از زيارتنامه معروفش به ما آموخته كه در كنار مرقدش خطاب به او بگوييم: «يا فاطمه اشفعي لي في الجنة فان لك عندالله شانا من الشان».
(اي فاطمه! در بهشت از من شفاعت كن چرا كه تو در پيشگاه خداوند داراي مقامي بس ارجمند و والا هستي).امام صادق عليه السلام سالها قبل از ولادت حضرت معصومه عليها سلام در توصيف قم سخن گفته و آن مكان را حرم خاندان رسالت خوانده بود. آنگاه فرمود: به زودي بانويي از فرزندانم به سوي آن كوچ كند كه نامش فاطمه دختر موسي بن جعفر است و با شفاعت او همه شيعيانم وارد بهشت مي شوند.
خاندان عصمت پيامبر در انتظار آن بودند كه اين دختر ممتاز چشم به اين جهان بگشايد تا قلب و روي آنان را به ديدار خود روشن و منور گرداند. آغاز ماه ذيقعده براي حضرت رضا عليه السلام و دودمان نبوت و آل علي عليه السلام پيام آور شادي مخصوص و پايان بخش انتظاري عميق و شور آفرين بود زيرا حضرت نجمه فرزندي جز حضرت رضا عليه السلام نداشت و مدتها پس از حضرت رضا نيز داراي فرزندي نشده بود.
از آنجا كه سال ولادت حضرت رضا عليه السلام يعني سال 148 هجري قمري و سال ولادت حضرت معصومه عليها سلام سال 173 و بين اين دو ولادت بيست و پنج سال فاصله بود و از طرفي امام صادق عليه السلام ولادت چنان دختري را مژده داده بود، از اين رو خاندان پيامبر بيصبرانه در انتظار طلوع خورشيد وجود حضرت معصومه عليها سلام بودند.
هنگامي كه وي چشم به جهان گشود براستي كه آنروز براي اهل بيت عصمت بخصوص امام هشتم و حضرت نجمه سلام الله عليه روز شادي و سرور وصف ناپذير و از ايام الله بود زيرا اختري از آسمان ولايت و امامت طلوع كرده بود كه قلبها را جلا و شفا مي داد و چشمها را روشن مي كرد و به كانون مقدس اهل بيت عليهم السلام گرمي و صفا مي بخشيد
اين سوال كه پيامبر اسلام با آنكه چند فرزند دختر داشت چرا حضرت زهرا را بيشتر دوست مي داشت و به او بيشتر اعتبار مي داد. سوالي است كه درباره حضرت معصومه عليها سلام نيز صادق است كه چرا حضرت موسي بن جعفر عليه السلام با داشتن دختران بسيار به حضرت معصومه عليها سلام توجه مي كرد و در ميان آنها اين دختر به آن همه مقامات نايل شد. پاسخش اين است که در آيات قرآن و گفتار پيامبر و امامان به طور مكرر معيار, داشتن علم، تقوا و جهاد و ساير ارزشهاي والاي انساني است
براستي كه حضرت معصومه عليها سلام همچون جده اش حضرت زهرا سلام الله عليه در معيارهاي ارزشي اسلام يكه تاز عرصه ها و در علم و كمالات و قداست گوي سبقت را از ديگران ربوده بود. وي تافته اي ملكوتي و جدا بافته و ساختار وجودي او از ديگران ممتاز بود.همان گونه كه پيامبر (ص) در شان حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: «فداها ابوها» : (پدرش به فدايش باد)، حضرت موسي بن جعفر عليه السلام نيز در شان حضرت معصومه عليها سلام فرمود: «فداها ابوها»حضرت معصومه عليها سلام همنام حضرت فاطمه زهراست دراين نام رازها نهفته است. يكي از رازها اين بود كه در علم و عمل از رقباي خود پيشي گرفته و ديگر اين كه از ورود شيعيان به آتش دوزخ جلوگيري مي نمايد.
همچنين از نظر كمالات علمي و عملي بي نظير است ديگر اين كه گرچه مرقد مطهرش آشكار است و همانند مرقد مطهر حضرت زهرا سلام الله عليها مخفي نيست ولي مطابق مكاشفه اي كه براي بعضي از اولياي خدا روى داده امام باقر يا امام صادق عليهم السلام فرمودند: «كسي كه مرقد حضرت معصومه عليها سلام را زيارت كند به همان مقصودي نايل خواهد شد كه از زيارت قبر حضرت زهرا سلام الله عليها نايل مي شود. از ديگر مشابهت هاي حضرت معصومه عليها سلام به حضرت زهرا فداكاري ايشان در راه اثبات ولايت بود زيرا حضرت معصومه عليها سلام نيز آن چنان تلاش كرد که جان خود را فدا نمود و به شهادت رسيد.
يعني حضرت معصومه عليها سلام نيز با كارواني از حجاز به سوي خراسان براي ديدار چهره عظيم ولايتمداران عصر يعني برادرش حضرت رضا عليه السلام حركت كرده تا يار و ياور او باشد ولي در مسير هنگامي كه به سرزمين ساوه رسيد دشمنان خاندان نبوت در يك جنگ نابرابر بستگان و برادرش را به شهادت رساندند و با ريختن زهر در غذايش او را مسموم ساختند كه بيمار شد و به قم آمد و پس از شانزده روز سكونت در قم به شهادت رسيد
همان گونه كه حضرت زهرا سلام الله عليها با استدلالهاي متين و استوار، حقانيت ولايت حضرت علي عليه السلام را تبيين مي كرد، حضرت معصومه عليها سلام نيز چنين بود. رواياتي كه از آن حضرت نقل شده غالباً درباره امامت و ولايت علي عليه السلام است كه با اثبات ولايت او ولايت امـامـان معصوم نيز ثابت مي شود.
براي نمونه حضرت معصومه با چند واسطه از حضرت زهرا نقل مي كنند كه فرمود: پيامبر در شب معراج به بهشت رفت و بر روي پرده اي در قصر بهشت ديد كه چنين نوشته شده: «لااله الا الله محمدا رسوله علي ولي القوم» : (معبودي جز خداي يكتا و بي همتا نيست محمد رسول خدا و علي ولي و رهبر مردم است) و بر روي پرده درگاه قصر ديگري نوشته شده است: «شيعت علي هم الفائزون» (شيعيان علي رستگارند).نيز با چند واسطه از رسول خدا (ص) نقل مي كند كه فرمود:«الا من مات علي حب آل محمد مات شهيدا»: آگاه باشيد! كسي كه با حب آل محمد از دنيا برود شهيد از دنيا رفته است).
يكي از روايات او كه با چند واسطه به حضرت زهرا سلام الله عليها مي رسد اين است كه:حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: آيا سخن رسول خدا را فراموش كرده ايد كه در روز عيد غدير خم فرمود: هر كس من مولا و رهبر اويم علي هم مولا و رهبر او است و نيز به علي فرمود: نسبت تو به من همانند نسبت هارون برادر موسي به موسي (ع) است.به اين ترتيب مي بينيم حضرت معصومه عليها سلام عالمه محدثه آل طه بود و قدم به جاي پاي حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت و همچون او در عرصه جهاد و تلاش براي اثبات حق كوشيد تا جايي كه جانش را فداي ولايت نمود و شهد شهادت نوشيد.
شخصيت هاي بزرگ دين ارج و منزلت بسيار والايي براي حضرت معصومه عليها سلام قائل بودند و هستند و او را با حضرت زهرا سلام الله عليها مقايسه مي كنند:
حضرت امام خميني (قدس سره) در قصيده اي كه شامل 44 بيت است او را با حضرت زهراي اطهر مقايسه كرده در بخشي از آن مي گويد:
دختر چون اين دو در مشيمه قدرت
نــامد و نايـد دگــر هماره مــقدر
آن يك امواج علــم را شده مبــدا
ويـن يك افواج حلم را شده مصدر
آن يــك درعالـــم جلالـت كـعبه
وين يك در ملك كبريايـي مشــعر
لم يلـــدم بستـه لـب و گرنه بگفتم
دخــت خدايـند اين دو نــور مطهر
آن يــك خـاك مدينـه كـرد مزين
صفــحه قم را نمود اين يـك انــور
خاك قم ايـن كرد از شـرافـت جنت
آب مــدينه نـمـوده آن يك كــوثر
نام شريف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترين لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شيعيان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مكرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نيز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از يك مادر هستند.
ولادت آن حضرت در روز اول ذيقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدينه منوره واقع شده است. ديرى نپاييد كه در همان سنين كودكى مواجه با مصيبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربيت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.
در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهديد مأمون عباسى سفر تبعيد گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون اين كه كسى از بستگان و اهل بيت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.
يك سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق ديدار برادر و اداي رسالت زينبي و پيام ولايت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حركت كرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. اين جا بود كه آن حضرت نيز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زينب(س) پيام مظلوميت و غربت برادر گراميشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبيت (ع) را با حكومت حيله گر بنى عباس اظهار مى كرد. بدين جهت تا كاروان حضرت به شهر ساوه رسيد عده اى از مخالفان اهلبيت كه از پشتيبانى مأموران حكومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتيجه تقريباً همه مردان كاروان به شهادت رسيدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نيز مسموم كردند.
به هر حال ، يا بر اثر اندوه و غم زياد از اين ماتم و يا بر اثر مسموميت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بيمار شدند و چون ديگر امكان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسيد: از اين شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببريد، زيرا از پدرم شنيدم كه مى فرمود: شهر قم مركز شيعيان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى كه «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى كشيد و عده فراوانى از مردم پياده و سواره گرداگرد كجاوه حضرت در حركت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربيع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى كه امروز «ميدان مير» ناميده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار ميزبانى حضرت نصيب او شد.
آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در اين شهر زندگى كرد و در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود.
محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستيه به نام «بيت النور» هم اكنون محل زيارت ارادتمندان آن حضرت است.
سرانجام در روز دهم ربيع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پيش از آن كه ديدگان مباركش به ديدار برادر روشن شود، در ديار غربت و با اندوه فراوان ديده از جهان فروبست و شيعيان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجليل فراوان پيكر پاكش را به سوى محل فعلى كه در آن روز بيرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشييع نمودند. همين كه قبر مهيا شد دراين كه چه كسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشكل شدند، كه ناگاه دو تن سواره كه نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پيدا شدند و به سرعت نزديك آمدند و پس از خواندن نماز يكى از آن دو وارد قبر شد و ديگرى جسد پاك و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاك نهان سازد.
آن دو نفر پس از پايان مراسم بدون آن كه با كسى سخن بگويند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.
بنا به گفته بعضي از علما به نظر مى رسد كه آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا كه معمولاً مراسم دفن بزرگان دين با حضور اوليا الهي انجام شده است.
پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سايبانى از بوريا بر فراز قبر شريفش قرار داد تا اين كه حضرت زينب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولين گنبد را بر فراز قبر شريف عمه بزرگوارش بنا كرد و بدين سان تربت پاك آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبيت (ع). و دارالشفاي دلسوختگان عاشق ولايت وامامت شد.
احاديث در باره حضرت معصومه (س)
خداوند حرمى دارد كه مكه است پيامبر حرمى دارد و آن مدينه است و حضرت على (ع) حرمى دارد و آن كوفه است و قم كوفه كوچك است كه از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود - زنى از فرزندان من در قم از دنيا مى رود كه اسمش فاطمه دختر موسى (ع) است و به شفاعت او همه شيعيان من وارد بهشت مى شوند .
عن سعد عن الرضا(ع) قال:
يا سعد من زارها فله الجنة
ثواب الأعمال و عيون اخبار الرضا(ع): عن سعد بن سعد قال: سالت اباالحسن الرضا(ع) عن فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع) فقال:
من زارها فله الجنة
امام رضا (ع) فرمود- كسى كه حضرت فاطمه معصومه را زيارت كند پاداش او بهشت است .
كامل الزيارة:عن ابن الرضا عليهماالسلام قال:
من زار قبر عمتى بقم فله الجنة
امام جواد - كسى كه عمه ام را در قم زيارت كند پاداش او بهشت است .
امام صادق (ع):
من زارها عارفاً بحقّها فله الجنة
(بحار ج ٤٨ صفحه ٣٠٧) (اين تعبير بخشى از روايت مذكور در همين ورق شماره ٧ است )
امام صادق (ع) كسى كه آل حضرت را زيارت كند در حالى كه آگاه و متوجه شأن و منزلت او باشد به بهشت مى رود.
امام صادق (ع):
«الّا انَّ حرمى و حرم ولدى بعدى قم» بحار ج ٦٠ صفحه ٢١٦
امام صادق (ع) - آگاه باشيد كه حرم و حرم فرزندان بعد از من قم است
جايگاه حضرت معصومه(س)
لقب «معصومه» را امام رضا(ع) به خواهر خود عطا فرمود:
آن حضرت در روايتى فرمود:
«مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ كَمَنْ زَارَنى.» (١)
«هركس معصومه را در قم زيارت كند،مانند كسى است كه مرا زيارت كرده است.»
اين لقب، كه از سوى امام معصوم به اين بانوى بزرگوار داده شده، گوياى جايگاه والاى ايشان است.
امام رضا(ع) در روايتى ديگر مى فرمايد:
هركس نتواند به زيارت من بيايد، برادرم را در رى يا خواهرم را در «قم» زيارت كند كه ثواب زيارت مرا در مى يابد. (٢)
لقب ديگر حضرت معصومه(س) «كريمه اهل بيت» است. اين لقب نيز بر اساس رؤياى صادقانه يكى از بزرگان، از سوى اهل بيت به اين بانوى گرانقدر داده شده است. ماجراى اين رؤياى صادقانه بدين شرح است :
مرحوم آيت اللّه سيّد محمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آيت اللّه سيد شهاب الدين مرعشى (ره) بسيار علاقه مند بود كه محل قبر شريف حضرت صدّيقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پايان رساندن ختم و توسّل بسيار، استراحت كرد. در عالم رؤيا به محضر مقدّس حضرت باقر(ع) و يا امام صادق (ع) مشرّف شد.
امام به ايشان فرمودند:
«عَلَيْكَ بِكَرِيمَةِ اَهْل الْبَيت ِ.»
يعنى به دامان كريمه اهل بيت چنگ بزن .
ايشان به گمان اينكه منظور امام (ع) حضرت زهرا(س) است، عرض كرد: «قربانت گردم، من اين ختم قرآن را براى دانستن محل دقيق قبر شريف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زيارتش مشرّف شوم.»امام فرمود: «منظور من، قبر شريف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دليل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شريف حضرت زهرا(س) پنهان بماند؛ از اين رو قبر حضرت معصومه(س) را تجلّى گاه قبر شريف حضرت زهرا(س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(س) داده است.»مرحوم مرعشى نجفى هنگامى كه از خواب برخاست، تصميم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زيارت حضرت معصومه (س) رهسپار ايران شود. وى بى درنگ آماده سفر شدو همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زيارت كريمه اهل بيت ترك كرد. (١)
آداب زيارت آن حضرت
آشنايى با آداب زيارت، يكى از ضرورى ترين مسائلى است كه يك زائر مسلمان بايد به آن توجه كامل داشته باشد; تا با رعايت آن آداب از زيارت اولياي دين بهره كافى ببرد; از اين رو، در اين جا گزيده اى از آداب زيارت را مي آوريم
١ـ پيش از سفر غسل كند.
٢ـ با روح و جانى پاك و آماده توبه به زيارت برود تا زيارت او مورد قبول درگاه الهى قرار گيرد.
٣ـ با وضو باشد وبا لباس هاى پاكيزه، و خوشبو به حرم مطهر، مشرف شود.
٤ـ با اخلاص تمام و خضوع و خشوع و در حالى كه قدم ها را كوتاه بر مى دارد و زيارتش مشغول ذكر خداست ; به زيارت برود.
٦ـ موقع ورود، با پاى راست وارد و موقع خروج، با پاى چپ خارج شود و اذن دخول را به نيت ثواب بخواند.
٧ـ موقع مشاهده قبر و ضريح منور صلوات بفرستد وذكر بگويد.
٨ـ هنگام خواندن زيارت حضرت معصومه (سلام الله عليها) نزد سر حضرت، رو به قبله بايستد و بعد از گفتن ٣٤ مرتبه «الله اكبر» و ٣٣ مرتبه «سبحان الله» و ٣٣ مرتبه «الحمدلله» همين زيارت معروف كه از حضرت رضا (ع) نقل شده است را بخواند.
٩ـ طرف راست و چپ صورت را بر ضريح مطهر نهاده و با تضرع از خداوند متعال حاجات شرعى خود را طلب كند.
١٠ـ خواندن دو ركعت نماز وهديه نمودن ثواب آن به حضرت (س).
١١ـ مقدم داشتن نماز جماعت بر زيارت، .«در اول وقت»
١٢ـ استفاده هر چه بيشتر از فضاى پرنور اين مكان مقدس با استغفار و طلب آمرزش و دعا براى خود و برادران دينى و قرائت قرآن كريم و خواندن دعاها و زيارت هاى وارد از ائمه (ع) مانند زيارت جامعه و زيارت امين الله و دعاى عاليه المضامين و دعاى مكارم الاخلاق و مناجات خمسه عشر «امام سجاد(ع)» .
برچسب : نویسنده : behzad fatemion بازدید : 246 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:19
متاسفانه سخنان و صحبت های حضرت ابوالفضل العباس این راد مرد بزرگ تاریخ در حق مولا و مقتدا و برادرش حسین بهطور كامل به ثبت نرسیده است مگر سخنانی كه در لحظات حساس و سرنوشتساز از آن حضرت نقل شده است. از جمله این سخنان ارزشمند :
حسین(ع) را تنها نمیگذارم
یكی از آن مواقع حساس وقتی است كه شمر از هم طائفهگی خود با ام البنین سوءاستفاده كرد و خواست با دادن امان نامه عبیدالله به فرزندان ام البنین و حضرت ابوالفضل العباس بر زخم دل عزیز زهرا نمك بپاشد ولی این جا حضرت ابوالفضل العباس غیرت و مردانگی خود را به نمایش گذاشت و نه تنها از امان نامه او خوشحال نشد، كه حتی از او خشمگین شد و با سخنان محکم و تند جواب شمر را داد ، فرمود:
«تبت یداك ولعن ماجئتنا به من امانك یا عدو الله أتأمرنا أن نترك أخانا وسیدناالحسین بن فاطمة: وندخل فی طاعة اللعناء وأولاد اللعناء؟!؛ دستانت بریده باد ولعنت برا´ن امانی كه برای ما آوردهای! ای دشمن خدا! به ما پیشنهاد میكنی كه برادرو آقای خود حسین فرزند فاطمه را رها كنیم و در تحت فرمان ملعونین وفرزندان ملعونین در آییم.»...
ویكی دیگر از حساس ترین لحظاتی كه حضرت ابوالفضل العباس با سخنان خود بر قوت دل برادرشحسین افزود، شب عاشورا بود كه بعد از خطبة ابی عبدالله(ع) به نمایندگی از اهل بیت،امام را مخاطب ساخت و عرض كرد:
«هرگز تو را ترك نخواهیم كرد. آیا پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند هرگز چنین روزی رانیاورد»
حسین(ع) تشنه است آب نمینوشم
یكی دیگر از فرازهای تاریخ كه بیانگر ارادت صمیمانه و وفای حضرت ابوالفضل العباس (ع) نسبت بهبرادرش حسین(ع) است آن لحظهای است كه حضرت ابوالفضل العباس تنهائی برادرش را مشاهده كرد نزدآن حضرت آمد و سخن عرض كرد: آیا مرا رخصت میدهی تا به میدان بروم؟
امام حسین (ع) گریه شدیدی كرد و فرمود: « ای برادر تو صاحب پرچم و علمدار من هستی؛
حضرت ابوالفضل العباس گفت: ای برادر! سینهام تنگ و از زندگی خسته شدهام و میخواهم از این منافقان خونخواهی كنم؛ امام(ع) فرمود: برای این كودكانم كمی آب تهیه كن».
حضرت ابوالفضل العباس (ع) وقتی به شریعة فرات رسید، یاد عطش حسین و اهل بیتش او را از نوشیدن آب بازداشت و ابیاتی را سرود كه در آن ابیات زندگی بعد از امام حسین(ع) را خواری و ذلتمیداند و میگوید:
یا نفس من بعد الحسین هونیوبعده لا كنت أن تكونی هذا الحسین شارب المنونوتشربین بارد المعین
جانم فدای حسین(ع)
و سخنان حضرت ابوالفضل العباس در رجزهائی كه هنگام پیكار سروده است ضمن اینكه حسین(ع) را با عناوین «جانمصطفی» و «امام صادق یقین» و «نجل النبی» ستوده است شهادت در ركاب آن حضرت را افتخار میداند و دشمنان خود را تهدید به آتش سوزان جهنم میكند و میفرماید:
لا أرهب الموت اذ الموت رقی حتی اُواری فی المصالیت لقا
نفسی لنفس المصطفی الطهر وقا اءنی أنا العباس أغدو بالسقا
ولا أخاف الشر یوم الملتقی
( سخنان حضرت ابوالفضل العباس بعد از قطع دست راست ) و بعد از قطع دست راستش مشك را به دست چپ گرفت و فرمود:
والله ان قطعتم یمینی اءنّی احامی أبداً عن دینی
وعن امام صادق الیقین نجل النبی الطاهر الامین
( سخنان حضرت ابوالفضل العباس بعد از قطع دست چپ ) و بعد از قطع دست چپ پرچم را به سینه چسباند و فرمود:
یا نفس لا تخشی من الكفّار وأبشری برحمة الجبار
مع النبی السید المختار قد قطعوا ببغیهم یساری
فأصلهم یارب حرّ النار
این جملات و سخنان منتها درجه ایثار و جانفشانی را در راه حفظ جان مولا و امام زمان آن بزرگوار نشان می دهد. اما كلام به همین جا ختم نمی شود. او بزرگ مردی است كه نه تنها در كلام و سخن ، كه در عمل نیز وفاداری و صداقت خود را نشان می دهد و شجاعتی آمیخته به ایثار را به نمایش می گذارد. او كلام و سخن خویش را در روز عاشورا با عمل به وظیفه همراه می كند. حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در روز عاشورا سینه خود را در مقابل تیر های دشمنان سپر نموده و همچون سدی در مقابل سیل مهاجمین به امام حسین (علیه السلام) ایستادگی می كند.
حتی در گرماگرم نبرد و در میان آن همه دشمن، باز هم چنین رجز می خواند و سخنانش این است كه: " از حریم سبط پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) حمایت می كنم و با شمشیر استوار و بُرّان، شما را سركوب می نمایم تا شما را از جنگ با آقا و سرورم امام حسین ( علیه السلام ) دور سازم. من عباس، علاقمند به حسین ( علیه السلام ) و اهل بیتش هستم و فرزند علی ( علیه السلام ) می باشم؛ همو كه مورد تایید خداوند بود. "
او نه تنها كلام و سخنش و عملش همراه هم بود كه رفتارش نیز مقبول امام زمانش قرار گرفت. اما از آن سو مولا نیز مولایی مهربان است. هنگامی که امام معصوم ، حضرت اباعبدالله الحسین ( علیه السلام )، در لحظه شهادت ایشان بر بالین برادر حاضر می شوند، این گونه فدارکاری برادر را می ستایند و می فرمایند: " برادرم! خداوند پاداش نیكو به تو عنایت فرماید. تو در راه خدا مجاهده كردی و به گونه ای شایسته جهاد نمودی. "
از علی اموز اخلاص عمل...برچسب : نویسنده : behzad fatemion بازدید : 232 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:19
جناب عقیل پس از تفکر و تحقیق دختری به نامه فاطمه که بعداً امالبنین نامیده شد را پیشنهاد نمود.
حضرت امالبنین (سلام الله علیها) دختر حزام بن خالد و ثَمامه بنت سهل بن عامر از قبیله بنی کلاب بود. امالبنین با ورود به خانة امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دستان مبارک امام حسن و حسین و زینب کبری (علیهمالسلام) را میبوسد و خدمت به خاندان وحی را با کمال جدیت و صداقت و تواضع آغاز مینماید. از همان شروع زندگی خرد نیرومند، ایمان استوار، ادب و صفات نیکوی این بانوی گرانقدر مورد توجه و بزرگداشت امیر مؤمنان و اهل بیت ایشان و قبیله بنیهاشم قرار گرفته و متقابلاً احترام والایی به ایشان قائل میشدند.
اندکی پس از همسری علی (علیهالسلام) متوجه میشود که فرا خواندن او با نام فاطمه توجه فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را جلب کرده و آنها را به یاد مادر بزرگوار و مظلومشان انداخته و ایشان را در هالهای از حزن فرو میبرد. بهمین خاطر با چشمانی گریان از همسر خویش تقاضا میکند که نام دیگری برای وی انتخاب نماید تا داغهای جانکاه فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و اله) تداعی نشود. حضرت امیر نام امالبنین را برای ایشان انتخاب کرده و میفرماید: «خداوند متعال پسرانی به تو عنایت خواهد کرد که بهترین جوانان باشند.»
در سپیدهدم چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری مولود عظیمالشأن و سرور فضایل عالمیان حضرت اباالفضل العباس دیده به جهان میگشاید. امیر مؤمنان نام او را عباس که به معنی شیر بیشه و ترشرو در برابر باطل و کژیها است گذاشت و کنیهاش را اباالفضل و لقب او را قمر بنیهاشم و سقّا خواند و به دخترش زینب (علیهاالسلام) فرمود: «او القاب زیادی خواهد داشت.» همین گونه نیز شد و آن حضرت به لقبهایی چون ابورأس الحار (کنایه از کسی که در برابر مراعات نکردن امور الهی غضبناک شده و به خیانتکار مهلت نمیدهد) ابوالشاره (صاحب کرامتهای مشهور) ابوفَرَجه (گشایش پناهنده) حاملاللواء (پرچمدار)، عبد صالح، بابالحسین و … شهرت یافت.
دوران شیرخوارگی و کودکی حضرت عباس در کنار پدر و مادر گرامیش و خواهران و برادران والامقامش میگذشت و از برکات وجودی آنها بهرههای معنوی و تربیت محمدی و علم احمدی (صلیالله علیه و آله) دریافت میکرد.ایشان از اوان کودکی در کنار حوادث بزرگی که رویاروی حضرت امیر (علیه السلام) پیش میآمد قرار داشت و از رفتار و عملکرد پدر گرامیش در جریان کشته شدن عثمان و هجوم مردم برای انتخاب و بیعت با پدر به عنوان رهبر و خلیفه الهی و خونخواهی عثمان توسط عایشه و سپس معاویه، بهرهها و تجربههای عالی کسب کرده و میاندوخت.
وقتی خبر شورش عایشه علیه ولایت حقه علوی و اشغال بصره به امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید، حضرت تصمیم به مقابله گرفت و سپاهی بزرگ فراهم میآید. عباس بن علی (علیهماالسلام) در کنار اصحاب پیامبر چون عمار یاسر، مالک اشتر و حجربن عدی راه بصره را پیش گرفتند. حضرت ابوالفضل در جنگ با ناکثین که جنگ جمل خوانده شد، ده سال داشتند.
پس از شکست ناکثین در جنگ جمل، معاویه سر به شورش برداشته و جنگ صفین به راه افتاد. در این جنگ امام حسن و امام حسین و قمر بنیهاشم از ابتدا ملتزم رکاب امیرالمؤمنین (علیهمالسلام) بودند. حضرت عباس با سن کم رشادتهای وصفناپذیری از خویش به نمایش گذاشته و در حملهای به سپاه معاویه که منجر به آزاد کردن آب از دست محاصره دشمن شد، بازوی امام حسین (علیهالسلام) بود.
در یکی از روزهای جنگ صفین، حضرت عباس در حالی که نقاب به صورتش زده بود وارد میدان نبرد شده و مبارز میطلبد. معاویه ابوشعتاء را به مبارزه او میخواند. ابوشعتاء تکبر کرده و میگوید: «اهل شام مرا حریف هزار اسب سوار میدانند» (یعنی در شأن من نیست که به مقابله این شخص ناشناخته بروم) ابوشعتاء پسران هفتگانه خود را به سوی آن نوجوان نقابدار گسیل داشت و هر مرتبه او با شجاعت تمام آنها را به خاک و خون کشید. ابوشعتاء که چنین چیزی در باورش نمیگنجد خشمگین شده و خود به سوی آن نوجوان حمله میبرد ولی او نیز کشته میشود. سپاه معاویه از وحشت بر خود میلرزد و سپاه حق نیز در کمال شگفتی فرو میرود تا اینکه علی (علیهالسلام) نقاب از چهره آن نوجوان برمیدارد و او کسی جز قمر بنیهاشم نبود. در نبرد با گروه خوارج در نهروان نیز قمر بنیهاشم جزء سرداران سپاه امام بود.
در فاجعه بزرگ ضربت خوردن مولا علی (علیهالسلام) تا روز ۲۱ رمضان و شهادت آن مولود کعبه، حضرت ابوالفضل مانند سایر برادران و خواهران خود با قلبی پر از اندوه و اضطراب و دلی پرخون و چشمانی اشکریز بر بستر و بالین پدر رفت و آمد میکرد. در این لحظات بود که به حضرت عباس و سایر فرزندان که از غیر فاطمه زهرا (سلامالله علیها) بودند فرمود: «مخالفت حسن و حسین نکنید … زود باشد که فتنهها رو به شما آورد و منافقان این امت کینههای دیرینه خود را از شما طلب نمایند و از شما انتقام بکشند. بر شما باد صبر که عاقبت صبر نیکو است.» آنگاه رو به حسین (علیهالسلام) نموده فرمودند: «تویی شهید این امت پس بر تو باد صبر بر بلا… » حضرت ابوالفضل را در آغوش گرفته و به سینه چسبانید و فرمود: «پسرم به زودی به وسیله تو چشم من روشن میگردد، پسرم هنگامی که روز عاشورا فرا رسید و بر شریعه آب وارد شدی، مبادا آب بیاشامی در حالی که برادرت تشنه است». سپس حسین (علیهالسلام) را خواستند و دست او را در دست عباس قرار دادند و سفارش نمودند یاری برادر را.
پس از شهادت علی (علیهالسلام)، حضرت امام حسن (علیهالسلام) بر فراز منبر مسجد کوفه بالا رفته و خود را معرفی مینماید. امام حسین (علیهالسلام) و سپس عباس (علیهالسلام) که در آن زمان ۱۴ ساله بود و اهل بیت و بنیهاشم و سایر مردم کوفه با ایشان بیعت مینمایند.
حضرت عباس (علیهالسلام) در دوران ده سال امامت برادرشان حسن بن علی (علیهماالسلام) علاوه بر تدریس و برگزاری مجالس وعظ و سخنرانی، رسیدگی به امور اجتماعی و زندگی محرومان جامعه را نیز به عهده داشت و در کنار برادر به اداره امور مختلف میپرداخت. مضافاً مقام سپهسالاری امام را عهدهدار بود و همواره ملتزم رکاب آن بزرگوار بود.
در سال ۴۶ یا ۴۷ هجری قمری زمانی که حضرت قمر بنیهاشم ۲۰ یا ۲۱ ساله بودند، امام حسن تصمیم گرفتند همسری برای ایشان اختیار نمایند لذا لبابه دختر عبدالله بن عباس که دختر پسرعموی رسول خدا و علی مرتضی بود را برگزیدند و آن دو را به همسری یکدیگر درآوردند. عدهای از اهل تحقیق همسر دیگری را نیز به حضرت عباس منتسب دانستهاند. ثمره این دو ازدواج پنج یا شش فرزند پسر و دختر بود. فرزندان پسر به نامهای: عبیدالله و فضل و حسن و قاسم و محمد و دختری به نامه حدیقهالنسب یا حدائق الانس. قاسم و محمد هر دو در کربلا به فیض شهادت نائل آمدند و نسل حضرت عباس فقط از فرزند گرامیش عبیدالله ادامه یافته است.
در جریان لشکرکشی معاویه به عراق برای جنگ با امام حسن (علیهالسلام) حضرت ابوالفضل با اینکه بیصبرانه منتظر رویارویی با این دشمن دیرینه اسلام محمدی (صلیالله علیه و آله) بود ولی لحظهای در اطاعت برادر و امام بر حق خود شک و تردید نکرد و متابعت از روش سیاسی امام را نصبالعین خود قرار داده بود تا اینکه قرارداد صلح بین امام و معاویه منعقد شد.
وقتی جَعده دختر اشعث بن قیس و همسر امام مجتبی (علیهالسلام) با توطئه معاویه آن حضرت را مسموم کرد و ایشان به جوار والدین و جد بزرگوارشان سفر کرد، امر غسل دادن و کفن و دفن آن کریم اهل بیت به دست امام حسین و قمر بنی هاشم (علیهما السلام) صورت گرفت. بنابر وصیت آن امام که دفن خود را در کنار تربت مقدس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و یا قبرستان بقیع ترسیم کرده و وظیفه بازماندگان را در این خصوص مشخص کرده بود، این امر در حال انجام بود و امام را جهت دفن به جوار مسجدالنبی حرکت میدادند که عایشه به تحریک مروان و با همراهی فرزندان عثمان و شخص ابوسفیان و عدهای از بنیامیه نگذاشتند امام را در کنار جدش بخاک بسپارند و عایشه دستور تیراندازی به تابوت عزیز زهرا را صادر کرد، در این هنگام خشم مشایعتکنندگان تابوت امام بجوش آمده و حضرت عباس دست به قبضه شمشیر برد، اطرافیان عایشه و افراد بنیامیه که متوجه رگهای برافروخته حضرت شده و از کمال غیرت، شجاعت و رشادت او اطلاع داشته و شدیداً از او میهراسیدند به حضور امام حسین (علیه السلام) شتافته و وصیت امام حسن (علیه السلام) را که فرموده بود: «نگذارید در تشییع جنازه من خونی بر زمین بریزد» را یادآور شدند. امام حسین (علیه السلام) رو به بنیامیه نموده و فرمود: «اگر وصیت برادرم نبود هر آینه او را در کنار جدش دفن میکردم و بینیهای شما را بر خاک میمالیدم…» قمر بنی هاشم در اطاعت از امام و مقتدای خویش آرام گرفت. ایشان در آن موقع ۲۴ ساله بودند.
در واقعه حرکت امام حسین (علیه السلام) از مدینه به مکه و از مکه تا کربلا حضرت عباس قافلهسالار و پاسدار این کاروان بود. در روز دوم یا سوم محرم سال ۶۱ هجری قمری کاروان ابیعبدالله به کربلا رسید. سالار شهیدان اسم آنجا را سؤال کردند به ایشان عرض کردند اینجا کربلا است. فرمود: «خدایا از کرب (سختی، رنج، اندوه) و بلا به تو پناه میبریم.» سپس فرمود: «اینجا محل اقامت و قلتگاه ماست. همین جا توقف کنید.» قمر بنی هاشم و علیاکبر (علیهما السلام) زنان را از محملها پائین آوردند.
لشکر دشمن بزودی آب را در محاصره و انحصار خود قرار داده و آن را از کاروان امام دریغ نمودند. امام (علیه السلام) با لشکر دشمن صحبت کرد و خود را معرفی نمود و راجع به خود از آنان سؤالاتی نمود که جواب همه آنها مثبت بود ولی آن دل سیاهان شقی بعد از شنیدن سخنان امام در جواب گفتند: «ما همه اینها را میدانیم ولی تو را رها نمیکنیم تا از تشنگی بمیری.» دختران و خواهران حضرت گریستند و صدای ایشان بلند شد. ابا عبدالله (علیه السلام) قمر بنی هاشم و امام سجاد (علیهما السلام) را فرمودند: «آنان را ساکت کنید به جان خودم سوگند، گریه فراوان خواهند داشت.»
حضرت عباس از این گفتگوی امام و جوابهایی که داده بودند غضبناک شده مانند صاعقه بر انبوه دشمن چنان حمله کرد که در اندک مدتی تمامی آن جماعت را از کنار فرات راند و وارد شریعه فرات شده و اصحاب امام را به شریعه برد، آنها همه آب آشامیدند و برای خیمهها آب بهمراه بردند. دیری نپائید مشکها از آب خالی شد، تشنگی اهل بیت و اطفال قافله را میآزرد. آن مظهر غیرت و عطوفت بر آن شد تا برای به دست آوردن آب بار دیگر حمله نماید. سی سوار و بیست پیاده همراه او به راه افتاده و بیست مشک آب با خود برداشتند و بطرف فرات به راه افتادند. نافع بن هلال پیشاپیش قمر بنی هاشم و چهل و نه تن دیگر حرکت میکرد. عمر بن حجاج زبیدی مسئول نگهبانی از فرات راه را بر نافع بست و از او پرسید: «به چه کار آمدهای» فرمود: «آمدهایم آبی را که ما را از آن بازداشتهای بنوشیم.» گفت: «بنوش گوارایت» نافع گفت: «آیا من بنوشم ولی حسین و دیگر اصحابش تشنه باشند.» عمر بن حجاج گفت: «برای آنان نمیتوانی آب ببری، ما را اینجا گذاشتهاند تا نگذاریم آب به آنها برسد». همراهان علمدار کربلا توجهی به او نکردند و برای برداشتن آب به سمت فرات رفتند. عمر با جماعتی از سپاهیانش بر آنان حملهور شدند ولی قمر بنی هاشم و نافع بن هلال حمله آنان را دفع کردند. اصحاب مشکها را پر آب نمودند و به خیمهها بازگشتند.
در یکی از روزهای نزدیک به عاشورا فردی بنام مارد بن صدیق که با یزید بن معاویه قرابت و بستگی نزدیک داشت و مردی بسیار قوی هیکل و پرقدرت بود و از جنگجویان مشهور عرب به شمار میآمد بطوری که کسی در میدان نبرد حریف او نمیشد برای اینکه در جمع خاندان و اصحاب امام وحشت ایجاد کند، در حالی که زره محکمی به تن کرده و نیزه بلندی در دست گرفته و کلاه خود مخروطی شکل بر سر نهاده و اسبی سرخ رنگ سوار شده بود به میدان آمده و مبارز طلبید. عباس بن علی بیدرنگ به میدان شتافت. مارد گفت: «ای جوان شمشیرت را بیانداز و برگرد…» حضرت به رجزخوانی و یاوهگویی او پاسخ مناسب داده و خود و پدرش را معرفی کرد. حضرت با یک حمله ناگهانی مارد را غافلگیر کرده و نیزه بلند او را از دستش گرفت و فرمود: «ای دشمن خدا تو را با نیزه خودت به دوزخ روانه میسازم.» آنگاه چنان ضربهای با نیزه به سینهاش نواخت که با اسب بر زمین افتاده و دست و پای اسب به هوا بلند شد. شمر ملعون که صحنه را چنین دید، نعره زد: «ای بدبختها، ایستادهاید و تماشا میکنید! زود به یاری مارد بروید وگرنه به دست این جوان کشته خواهد شد.» یکی از لشکریان به میدان آمده و اسبی را برای اینکه مارد به آن سوار شده و از مهلکه بگریزد، آورد. قمر بنی هاشم بیدرنگ چنان با نیزه به سینه او زد که به خاک افتاده و در خون غلطید حضرت بر اسب مارد سوار شد و اسب خود را به آن بست تا به جانب اردوگاه برادر بازگردد. شمر که این شکست فاحش عصبانیاش کرده بود به اتفاق سنان بن اَنس و خولی و جمیل بن مالک به طرف حضرت عباس هجوم آوردند. امام که صحنه را دقیقاً زیرنظر داشت با صدای رسا فرمودند: «برادرم عباس مواظب پشت سر خود باشد.» عباس روی گردانیده و بیتأمل به سوی مارد مجدداً حمله برد و با ضربتی او را روانه جهنم کرد و سپس به لشکر دشمن حمله کرده و پس از کشتن تعدادی از آنها به طرف قافله بردار برگشت. نمونه اینگونه نبردهای پراکنده تا روز عاشورا چند بار بین قمر بنی هاشم و لشکر عمر سعد بوقوع پیوست.
غروب روز پنجشنبه نهم ماه محرم سال ۶۱ هجری قمری که امام با افراد خود به سخن گفتن مشغول بودند، شمر به طرف آنها حرکت کرده و وقتی نزدیک اردوگاه شد با فریاد گفت: «ای خواهرزادگان من کجائید؟» [در عرب مرسوم بود که مردان قبیله زنان آن قبیله را خواهر خود خطاب میکردند و چون شمر با حضرت امالبنین مادر حضرت عباس هم قبیله بود فرزندان ایشان را خواهرزاده خوانده است] ابی عبدالله (علیه السلام) به حضرت عباس فرمود: «جواب او را بدهید». قمر بنی هاشم نزدیک شمر رفته و فرمود: «چه میگویی مرد نفرین شده» شمر در حالیکه تبسم بر لب داشت اظهار کرد: «بیهوده مرا مورد شماتت قرار ندهید، من برای شما چند برادر، امان نامه از ابنزیاد دریافت کردهام. چرا خود را در معرض خطر و کشته شدن قرار میدهید؟ بیایید به اتفاق هم برویم». حضرت ابوالفضل (علیه السلام) با خشم از ادامه سخن او جلوگیری کرد و فرمود: «خدا تو و امانت را لعنت کند. آیا ما را امان میدهی و فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را امان نباشد. ما شخصی چون حسین بن علی (علیهما السلام) را رها کنیم و طاعت ملعون و ملعونزادهها را گردن نهیم؟ لعنت خدا بر تو و ابن زیاد باد.» شمر گفت: «فریب حسین را نخورید او به امیرالمؤمنین یزید خیانت کرده…» حضرت قبضه شمشیرش را در دست میفشرد و حالت حمله به خود گرفته و فرمود: «فوراً از این مکان دور شو وگرنه تو را خواهم کشت. بریده باد زبانت که چنین کفرآلود است.» برادارن حضرت نیز با او همصدا شدند. شمر توقف را جایز ندانست و شتابان به لشکر خود بازگشت.
سیدالشهداء (علیه السلام) در غروب شب عاشورا بعد از نماز در جمع اهل بیت و اصحاب خود شروع به سخن گفتن نموده و بعد از حمد و سپاس خداوند متعال فرمودند: «من حقاً اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم و نه اهل بیتی نیکوکارتر و راسختر در پیوند رحم از اهل بیت خودم سراغ ندارم، پس خداوند شما را از طرف من به بهترین جزایی پاداش دهد. آگاه باشید که من در رفتن به شما اذن و اجازه دادم، پس همگی بروید که عقد بیعت را از شما گسستم و نسبت به خود چیزی بر گردن شما ندارم. اینک شب فرا رسیده و پوشش آن شما را فرا گرفته است آن را چون شتر راهواری بگیرید و متفرق شوید.» امام ساکت شد و برای آنکه شرم حضور نکنند روی از جمع برگرفت تا آنها که میخواهند آسودهتر جدا شده و بروند، عدهای برخاسته و رفتند.
قمر بنی هاشم در حالی که از شدت غیرت و هیبت میلرزید برخاسته و عرض کرد: «خداوند آن روز را نیاورد که ما دچار چنین گناهی شویم، اگر چنین امری پیش آید و ما شما را رها کرده و زنده به مدینه بازگردیم در جواب مردم چه بگوییم؟! بگوییم مولا و سرور، پدر و برادر و عموی خود را که شریفترین افراد عالم بود یکه و تنها گذاردیم؟! هیهات، هیهات، مولای من به ذات پروردگار سوگند نه تنها تا آخرین قطرة خون خود در کنار تو خواهم جنگید بلکه فرزندان و برادران خود را نیز در راه تو فدا خواهیم کرد. آیا جان ما از جان تو عزیزتر است؟! یا میخواهیم پس از تو باز هم در این دنیا باقی مانده زندگی کنیم؟! خدا نخواسته باشد که چنین عمل ناشایستی از ما سربزند و از کنار حضرتت پراکنده شویم.» پس از قمر بنیهاشم دیگران نیز با زبانی اعتذارآمیز سخنانی عرضه داشتند.
آن شب حضرت عباس با جلال و شکوه و وقار خاص خود به پاسداری و نگهبانی خیمهها و افراد پرداخته و تا صبح لحظهای به خواب نرفتند.
صبح عاشورا اصحاب به میدان کارزار وارد شده و پس از رشادتها و شهامتهای بیمانند به فیض شهادت رسیدند. پس از شهادت اصحاب باوفای اباعبدالله، علیاکبر (علیهالسلام) اولین شخص از اهل بیت بود که به شهادت رسید. حضرت عباس (علیهالسلام) رو به برادرانش کرد و فرمود: «به میدان بروید و در جهاد بر من سبقت گیرید و جان خود را فدای امام و سید خود نمایید.» برادران حضرت و فرزندان امالبنین بپاخاسته و ابتدا عبدالله بن علی به میدان رفت و به دست هانی بن ثبیت حضرمی به شهادت رسید. پس از او جعفر بن علی به دست همان ملعون و یا به قولی خولی اصبحی به شهادت رسید. سپس عثمان بن علی – که امیر مؤمنان او را همنام عثمان بن مظعون (رضیاللهعنه) صحابی بزرگوار رسول خدا نام گذارده بود – به دست خولی بن یزید شهید شد. آنگاه حضرت عباس فرزند دلبند خود محمد که مورد علاقه شدیدش بود به حدی که او را از خود جدا نمیکرد، خوانده و شمشیر به کمرش بست و فرمود: «ای نور چشم از این جهان پرمحنت به سوی جهان جاودان رهسپار شو که ساعتی بعد به تو ملحق خواهم شد.» محمد با امام و پدر گرامیش وداع نمود و به صحنه کارزار وارد شد تا اینکه پس از مجاهدت به اجداد طاهرینش ملحق شد. گفتهاند شهادت این جوان ۱۴ یا ۱۵ ساله قمر بنی هاشم را سخت غمگین کرد و امام در شهادتش گریه بسیار نمود و فرمود: «جانم به فدای تو ای پسر برادر».
در کتاب تذکره الشهداء، مرحوم ملاحبیب الله شریف کاشانی عقیده دارد که علاوه بر محمد، قاسم فرزند دیگر حضرت عباس (علیهالسلام) نیز در کربلا شهید شد.
سقای اهل بیت بنا به وعدهای که به امام خود داده بود مبنی بر اینکه صبح عاشورا به طرف فرات خواهد رفت و برای اهل خیام آب خواهد آورد، مشکی برداشته و پس از دعا و استعانت از خداوند، پیشانی امام را بوسید و به طرف رودخانه حرکت کرد. وقتی به شریعه فرات رسید آب را در محاصره کامل دشمن دید به رسم برادر و پدر خود شروع به نصیحت و موعظه لشکر دشمن کرد ولی آنها که قساوت قلبشان را فرا گرفته بود و گوش و چشم آنان را کروکور کرده بود، دادن آب را منوط به بیعت امام با یزید کردند. حضرت بازگشت و شرح ماجرا را به امام عرضه داشت و اجازه رفتن به میدان نبرد را نمود. امام فرمود: «حال که عازم میدان جنگ هستی برای این کودکان آبی بیاور که از تشنگی بیتاب گردیدهاند.» حضرت مشک را مجدداً بر دوش گرفت و عازم فرات شد. چون شیری غران وارد شریعه فرات شد. آبی بر کف گرفت ولی با خود گفت سوگند به خدا از آب ننوشم تا فرزندان برادرم را سیراب نمایم. مشک را پر از آب نمود و به طرف خیمهها راند در این وقت کمانداران راه را بر او بستند و حضرت را به صورت گرداگرد محاصره کردند، حضرت حمله میکرد و در هر حمله تعدادی را به درک واصل مینمود، ناگاه نوفل ازرق یا به اعتباری یزید بن رُقاد جَهنَی یا به روایتی زید بن ورقا به اتفاق حکیم بن طفیل که پشت نخل کمین کرده بودند بیرون آمده و بنابر قولی فردی به نام ابرص بن شیبان ضربتی به حضرت زده و دست راست او را قطع کردند. حضرت شمشیر را با دست چپ گرفته و به نبرد ادامه داد تا اینکه دست چپ حضرت نیز ضربه سنگینی خورده و قطع شد، پرچم را به سینه چسبانید و مشک را به دندان گرفت.
به دستور فرماندهی سپاه کوفه، تیراندازان شروع به پرتاب تیر کردند، تیری به مشک اصابت کرده و آن را سوراخ نموده و آب آن ریخت. تیری بر سینه حضرت فرود آمد و تیر دیگری بر چشم شریفش نشست. حضرت میکوشید تیر را از چشم بیرون آورد ولی نتوانست در این موقع عمود آهنینی بر سر مبارک فرود آمد و تا پایین ابروان را شکافت، طاقت آن قمر منیر تمام شده و از اسب بر زمین افتاد. حضرت اباعبدالله گویا صدای کمک برادر را میشنود، شتابان به سوی او تاخت دشمن از ترس پا به فرار گذاشت. امام برادر علمدار خود را غرق در تیر و خون یافت و بر بالین خونین برادر فرمود: «ای عباس الان پشتم شکست و چارهام رو به کاستی رفت و دشمن زبان به سرزنشم گشود.» خون از چشمان عباس پاک کرد. عباس در لحظه آخر گریه میکرد، امام فرمود: «ای برادر چرا گریه میکنی؟» عرض کرد: «ای برادر و ای نور چشمم چگونه گریه نکنم که مثل شما کنارم آمده و سرم را از خاک برداشته، بعد از ساعتی چه کسی سرتان را از خاک برمیدارد و صورتتان را از خاک پاک خواهد کرد.» این بگفت و جان پاک به جانان تسلیم کرد. امام فریادی کشیده و فرمودند: «برادرم عباس عمر کوتاه من در گریه بر تو خواهد گذشت.»
رفتی و بردی ز دل صبر و شکیب
|
| خوب بنهادی برادر را غریب
|
حضرت سیدالشهداء با دلی شکسته و صورتی غرق اندوه و چشمانی اشکریز در حالی که اشکهایشان را پاک میکردند تا اهل حرم ایشان را گریان مشاهده نکنند به سوی خیمهها حرکت نمود. برای اینکه خبر شهادت برادرش را به نحوی به اطلاع اهل بیت برساند، عمود خیمه عباس را خواباند. غوغا و شیون اهل حرم، عرش الهی را به لرزه درآورد و ملائکه آسمان و زمین از دیده خون باریدند.
پس از رسیدن اهل حرم به شام، فرماندهان سپاه یزید آنچه را غارت کرده بودند در مقابل یزید به نمایش گذاشتند. نظر یزید به پرچم علمدار کربلا افتاد و بهتزده به آن مینگریست، از روی حیرت پرسید: «این پرچم را چه کسی حمل میکرد؟» گفتند: «عباس پسر علی و برادر حسین» یزید سه بار از جای برخاست و نشست سپس به حاضران گفت: «به این پرچم بنگرید که بر اثر ضربات و صدمات هیچ جای آن سالم نمانده جز دستگیره آن که پرچمدار آن را با دست حمل میکرده است.» یعنی تا آخرین لحظه که دست در بدن داشته پرچم را رها نکرده است.
امام سجاد (علیه السلام) میفرماید: «خدا عمویم عباس را رحمت کند، ایثار کرد و جان خویش را فدای برادر نمود. در راه یاری او دو دستش را قطع کردند و خداوند در عوض دو بال عنایت فرمود که با آن دو بال با فرشتگان در بهشت پرواز میکند و در روز قیامت، عباس در نزد خدا مقام و منزلتی دارد که تمام شهدا بر آن غبطه میخورند و آرزوی مقام او را میکنند.»
سلام و صلوات خدا بر اباالفضل العباس فرزند امیرمؤمنان و حامی سالار شهیدان و ساقی اهل بیت نبوت، جوانمردِ فرزند جوانمرد و برادر جوانمرد، همو که جوانمردی در محضر او جوانمردی آموخت و لعنت و نفرین و عذاب بیپایان الهی بر قاتلین و ظالمین او.
از علی اموز اخلاص عمل...برچسب : نویسنده : behzad fatemion بازدید : 195 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:19
برچسب : نویسنده : behzad fatemion بازدید : 216 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:19
برچسب : نویسنده : behzad fatemion بازدید : 234 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:19
بسم الله الرحمن الرحیم
دهم رجب سالروز میلاد باسعادت جواد الائمه حضرت امام محمد تقی ( علیه السلام ) نهمین پیشوای شیعیان است . تنها فرزند وجگر گوشه امام رضا (علیه السلام) که درسنین کودکی سایه پر مهر پدر را از دست داد وردای امامت ورهبری امت اسلامی را بر دوش گرفت و طی هفده سال جانهای تشنه حقیقت ومعنویت را از وجود پر برکت خویش بهرمند وبه احیای دین مبین اسلام که دست خوش آماج حملات از خدا بی خبران شده بود پرداخت . اما همین از خدا بی خبران که تاب تحمل وجود ذی جود امام را نداشتند خیلی زود زشت ترین عمل زندگی خود را مرتکب شدند وحضرت را در سنین جوانی به شهادت رساندند.
بجاست به این مناسبت گوشه ای از زندگی امام را مختصرا بیان نمائیم تا مقدمه ای بر شناخت بیشتر آن بزرگوار باشد.
نام : محمد
کنیه : ابوجعفر
القاب : تقی ، جواد
نام پدر : علی(علیه السلام)
نام مادر : ام ولدی ، سَبیکِه یا خَیزَران
تاریخ تولد : 10رجب سال 195هجری
محل تولد : مدینه منوره
مدت امامت : 17سال
طول عمر : 25سال
تاریخ شهادت : آخرذیقعده سال 220
قاتل : همسرامام ام فضل ( دختر مأمون)
نحوه شهادت : مسمومیت با زهر
محل دفن : کاظمین
در انتظار جواد آل محمد (ع)
نحوه تولد
زندگینامه
گزیده ای از سخنان امام
در انتظار جواد آل محمد (ع)
عمر مبارک امام رضا (ع) به چهل و هفت سال رسیده بود و عقربه تاریخ, سال 195 هجری را نشانه می رفت ولی هنوز امام نهم متولد نشده بود . مسئله جانشینی امام رضا (ع) اصحاب و شیعیان حضرت (ع) را متاثر کرده بود . این اندوه زمانی به فزونی می رفت که فرقه واقفیه که بنا به دلائل مادی و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به حضرت رضا (ع) ، قائل به غیبت امام کاظم (ع) شده بودند, و در تبلیغات خویش عدم داشتن فرزند پسر از سوی امام رضا (ع) را دلیل بر ادعای موهم خود می دانستند ... تا جایی که یکی از همین افراد در نامه ای خطاب به حضرت نوشت : تو چگونه امام هستی در حالی که فرزندی نداری ! حضرت در پاسخ فرمودند : تو از کجا می دانی که فرزندی ندارم ، به خدا سوگند روزها و شبها سپری نمی شود مگر اینکه خداوند فرزند پسری را به من عنایت فرماید که حق و باطل را از هم جدا سازد . (1)
وسرانجام دردهم رجب سال 195هجری این وعده راستین امام به حقیقت پیوست وجواد الائمه چشم به جهان گشود وقلب امام هشتم رامملو ازشادمانی وشعف نمود.
نحوه تولد
هنگامی که شب دهم رجب فراررسید امام رضا(علیه السلام) به خواهر گرامی خود فرمودند: ای حکیمه خاتون امشب فرزندم ،امام بعداز من ،جوادم به دنیا می آید ،به هنگام ولادت او حاضر باش وخیزران رایاری نما.
حکیمه خاتون می فرماید:من درآن شب نزد خیزران ماندم وچون ماندم وچون شب به نیمه رسید ناگهان چراغ اتاق خاموش ونوری برتمام اتاق مستولی شد وکم کم چهره تابان امام جواد(علیه السلام)هویداگشت.
دراین هنگام اورادرآغوش گرفته و آن کودک طیب وطاهر رادرون لباسهای پاکیزه نهادم ،آنگاه امام رضا(علیه السلام)درحالیکه لبخند برلبانمبارکشان نقش بسته بود وارد اتاق شدند وآن طفل را گرفته ودرآغوش پرمهر خود جای دادند.
وبدنیسان آن نوگل بوستان امامت پابه عرصه دنیا نهاده وامام رضا(علیه السلام)راباتولد خود سرو ساختند .
زندگینامه
این امام همام دردامان پاک ومقدس مادری همچون ام ولدی که اورا سبیکه می نامیدند رشد ونمو کرد مادری که امام رضا(علیه السلام)نام خَیزُران رابراو نهاد بود. این بانوی مکرمه ازمنطقه نوبه واز نسل ماریه قبطیه ،همسر پیامبرعظیم الشأن اسلام ومادر حضرت ابراهیم پسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)وازبانوان بسیار عظیم الشأن زمان خود بودند .
حضرت امام جواد(علیه السلام) ازبدو تولد تا سن 5 سالگی درسایه تعالیم پدر بزرگوارشان وتا سن 8سالگی درفراق آن دُرّ گرانبها درمدینه می زیستند.
باشهادت امام رضا (علیه السلام) بارسنگین امامت وولایت جامعه بحران زده آن دوران که مصادف بااوج اقتدا عباسیان بود ازطرف خداوند برشانه ایشان نهاده شد. شاید این شبهه دراذهان عده ای نقش ببندد که چگونه می شود کودکی 8ساله ازعهده مسئولیت رهبری وهدایت شیعیان برآید؟
درآن زمان نیز عده ای ازشیعیان دراین مسأله تآمل داشتند تااینکه گروهی ازعلماء و فضلاء ازاطراف واکناف ممالک اسلامی برای حج به مکه عظیمت نموده وبعد از اتمام فرائض به حضور آن گوهر تابناک زمانه رسیدند وپس ازرؤیت فضائل و کمالات وعلم بی پایان امام ،با جان ودل به ولایت آن منبع سعادت تن دردادند وزنگار شک وشبهه راازآئینه خاطره های خود زدودند (2)
روایات راجع به فضل وکمالات امام جواد ( علیه السلام ) بسیاراست چنانکه شیخ کلینی ودیگران روایت کرده اند امام دریک مجلس که طی چند روز متوالی برگزارگردیده سی هزار مسأله ازمسائل بسیار دشوار آن زمان راکه بزرگ ازپاسخگونی به آن عاجز بودند پاسخ گفتند(3)
دوران امامت حضرت هفده سال بوده که بیشتر آن دردوران خلافت مامون وحدود دوسال ونیم آن درعصر معتصم گذشت .
مأمون پس ازبه شهادت رساندن امام رضا(علیه السلام) درهمان سال به بغداد رفت ودر مقابل امام جواد(علیه السلام) یک سیاست سه بعدی را درپیش گرفت:
1- در درجه اول می خواست باتظاهر به بستگیهای سببی ونسبی باامامان شیعه ازمقبولیت ومحبوبیت آنان به نفع خود استفاده کند طبق همین سیاست امام جواد(علیه السلام)رااز مدینه به بغداد فراخواند ودختر خود ام الفضل راکه نه ساله بود به عقد ایشان درآورد تاازقدرت اجتماعی ونفوذ ایشان درجهت کسب پایگاه مردمی مستحکم برای خود سود ببرد.
2- روش دوم مأمون این بود که امام را دائمأ تحت مراقبت قراردهد وفعالیتهای ایشان راشدیدأ کنترل نماید تا امام نتواند با استفاده ازمقبولیت عمومی وپایگاه مردمی انقلاب کنند که باطرح نقشه ازدواج دخترش باامام جواد(علیه السلام)به این مقصود نیزنائل می گشت.
3- مأمون درصدد بود باشیوههای مختلف چهره امام را لکه دار کند وپایگاه مردمی ایشان راتضعیف نماید،مناظره هایی که درسالهای آغازدوران امامت امام جواد(علیه السلام)دردرباره ترتیب داده شد وطی آن مأمون زبردست مذاهب مختلف رامی گماشت تامسائل مشکل کلامی وفقهی وفلسفی رابا امام مطرح سازند به منظور دستیابی به همین هدف بود.
پس ازآن ازدواج تحمیلی امام جواد ( علیه السلام ) به مدینه بازگشتند وحدود 15سال باهمسرشان درمدینه زندگی کردند اماچون ام الفضل نازا بود ،همین امرباعث شد که امام جواد(علیه السلام)باکنیزمغربیه ای به نام سمانه ازدواج نمایند که ثمره این ازدواج تولد حضرت امام علی النقی(علیه السلام)دهمین پیشوای شیعیان گردید.
مأمون درهفدهم رجب سال 218هجری از دنیا رفت و برادرش معتصم به جای او برمسند خلافت نشست باروی کارآمدن معتصم فشاررژیم نسبت به امام بیشترشد چون مأمون روش تزویر راترجیح می داد ولی معتصم معتقد به زور بود. وازآنجا که امام جواد ( علیه السلام ) به واسطه مقام امامت وپیشوای شیعه شهرت وعظمت کافی بدست آورد ه بوددستگاه خلافت معتصم نگران بود که مبادا حرکتی به رهبری امام برضد حکومت مرکزی ترتیب داده شود،ازاین رو دربیست وهشتم ماه محرم سال 202 ه،ق حضرت راازمدینه به بغداد دعوت نمود،هرچند این دعوت بااحترام وتعظیم صورت گرفت ولی درحقیقت امر،احضار اجباری ،وهدف این بود که حضرت زیرنظر مستقیم خلیفه قرارگیرد.
دراین ایام معتصم وجعفربن مأمون برادر ام الفضل اوراتحریک کردند که امام رامسموم کرده به شهادت برساند،ازاین روسمی رادرانگور تزریق کرده برای ام الفضل فرستادند اونیز آنرا درون کاسه ای گذاشت ودرمقابل همسر جوانش حضرت امام جواد (علیه السلام)قرارداد. شهادت ومسومیت امام جواد(علیه السلام)یکی از غم انگیزترین صحنه های شهادت درراه خداست چنانکه پدربزرگوارشان حضرت امام رضا(علیه السلام)ازآن خبر داده بودند :
کمی بعداز تولد امام جواد ( علیه السلام ) حضرت امام رضا ( علیه السلام ) درسخنان کوتاهی خطاب به اصحابشان فرمودند :
خداوند فرزندی نصیبم کرد که همچون موسی بن عمران شکافنده دریاهاست ومادرش بسان مادر عیسی پاک ومقدس است ولی او به ظلم کشته می شود بطوریکه فرشتگان آسمان براو می گریند وخداوند بردشمن اووبرکسی که به اوستم نماید،غضب می کند واورابه عذابی دردناک گرفتار می سازد .
گزیده ای از سخنان امام
دراینجا ما گوشه ای ازروایات آن امام همام ودسته گلی ازبوستان سخنان ناب آن امام فرزانه رابه شما هدیه می نمائیم .
-اعتماد به خداوند تعالی بهاء هرچیز گران ونردبانی به سوی هرچیز بلندی است.
-عزت مؤمن دربی نیاز او ازمردم است.
-مباش ولی خدا درآشکارا ودشمن خدا درپنهان
-بپرهیز ازرفاقت باآدم بد بدرستیکه او شمشیر کشیده[ای ] می ماند [که] منظرش نیکو است ولی آثارش زشت است.
-مؤمن محتاج به سه خصلت [ است ] : توفیق ازحق تعالی ،واعظی ازنفس خود که پیوسته اوراموعظه کند،و کسی که اورانصیحت می کند.
-رونمودن به سوی حق تعالی [ با ] دلها رساننده تر است ازبه رنج درآوردن اعضاء وجوارح بااعمال.
-مجالست وهمنشینی بااشرار ومردمان بدسبب بدگمانی می شود به اخیار ومردمان خوب .
-هرکس که به زمان (ناملایمات زمانه) خشم گیرد خشمش طول خواهد کشید.
-ستم کردن بربندگان خدا توشه بدی است برای سفرآخرت.
-مردی که قدرخود راشناخت هلاک نشد.
-مرد درزیر زبانش پنهان است.
-کسی که به عافیت وسلامت خودازکسانی که پائین تر ازاویند راضی باشد عافیت وسلامتی کسانی که بالاتر ازاویند روزی اوخواهد شد.
--------------------------------------------------------------
(1) اصول کافی ج 1 ص 320 ، بحار الانوار ج 50 ص 22
(2) منتهی الآمال ،ج2، ص 575
(3) منتهی الآمال ،ج2، ص 576
از علی اموز اخلاص عمل...
برچسب : نویسنده : behzad fatemion بازدید : 227 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:19
برچسب : نویسنده : behzad fatemion بازدید : 261 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:19
دلم گرفته دوباره برایتان آقا
دوباره آمده بر در گدایتان آقا
میان زندگی عالمی تو تنهایی
و خالی است غریبانه جایتان آقا
پر است گوش من از حرفهای این دنیا
و کر شده است برای صدایتان آقا
بیا و سوخته بال مرا شفایی ده
توان بده بپرم در هوایتان آقا
به غیر شعر ندارم بضاعتی دیگر
تمام قافیه هایم فدایتان آقا
برچسب : اقا جان دلم گرفته, نویسنده : behzad fatemion بازدید : 233 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:08
اهمیت و فضیلت آیة الکرسی
حضرت علی علیهالسلام فرمودند: بر مسلمان لازم است که شب را به پایان نیاورد مگر آنکه آیةالکرسی را بخواند و اگر میدانستید که آیةالکرسی چیست و در آن چیست، هرگز آن را رها نمیکردید.
آیةالکرسی نام یک آیه است که با الله لا اله الا هو الحی القیوم آغاز و با هو العلی العظیم پایان مییابد و دو آیه بعد از آن جزء آیةالکرسی نمیباشد، هر چند در برخی از موارد به خواندن آنها همراه آیةالکرسی تاکید شده است.
فضیلت و عظمت :
رسول اکرم صلی الله علیه و آله به علی علیهالسلام فرمودند: "قرآن کلامی برتر و بزرگ است و سوره بقره، سید قرآن و آیةالکرسی سید بقره است. ". سپس فرمودند: "آیةالکرسی از گنجینهای در زیر عرش به من عطا شده است و قبل از من به هیچ پیغمبری چنین عطائی نشده است. "
سفارش به خواندن آیةالکرسی در روایات :
حضرت علی علیهالسلام فرمودند: بر مسلمان لازم است که شب را به پایان نیاورد مگر آنکه آیةالکرسی را بخواند و اگر میدانستید که آیةالکرسی چیست و در آن چیست، هرگز آن را رها نمیکردید.
پیامبر به من فرمود: "آیةالکرسی " از گنجینهای در زیر عرش به من عطا شده است و قبل از من به هیچ پیغمبری چنین عطائی نشده است.
سپس حضرت فرمود: "از وقتی این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه واله شنیدم، در تمام شبها آن را خواندم و هرگز آن را ترک نکردم. " سپس فرمودند: "هر شب در سه وقت آیةالکرسی را میخوانم. "2
همچنین حضرت علی علیهالسلام فرمودند: پیامبر صلی الله علیه واله مرا خواست و فرمود: آنگاه که به بستر خواب رفتی بسیار استغفار کن و صلوات بفرست و زیاد قل هو الله احد (سوره توحید) را بخوان که نور قرآن است و بر تو باد به قرائت آیةالکرسی که در هر حرف آن هزار برکت و هزار رحمت است.3
امام باقر علیهالسلام فرمودند: هر کسی در پی وضو گرفتن، آیةالکرسی بخواند، خداوند ثواب چهل سال عبادت به وی عطا کند و ...4
پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیهالسلام فرمودند: آنگاه که از منزل در پی حاجتی بیرون شدی آیةالکرسی تلاوت کن، زیرا موجب برآورده شدن حاجت میباشد.5
امام حسن عسگری علیهالسلام فرمودند: آنگاه که در سفر احتمال خطر دادی، قبل از سفر سورههای حمد، معوذتین، آیةالکرسی و قدر را بخوان.6
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: هر وقت خواستی سفر کنی با میمنت است، به شرط اینکه قبل از آن صدقه بدهی و آیةالکرسی بخوانی.7
امام موسی بن جعفر علیهالسلام فرمودند: هر فردی که میخواهد سفر کند به طرف در بایستد و سه آیةالکرسی به طرف راست، چپ و مقابل خود بخواند و این موجب حفظ و دفع بدیها و پریشانی میشود.8
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: هر وقت شخص آیةالکرسی بخواند و بر اهل قبور اهداء کند، خداوند از هر حرف آن، ملکی میآفریند که تا قیامت برای آن شخص تسبیح میکند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله درباره آیةالکرسی فرمودند: "در خانه آیةالکرسی بخوانید که شیطان به شما نزدیک نمیشود. "9
الله لا اله إ لاّ هوَ الحیُّ القیُّومُ لا تَا خذُ هُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ إ لا بِإذنِهِ یَعلَمَ ما بَینَ أَیدِیهمِ وِ ماخَلفَهُم وَ لا یُحیطونَ بِشَی ءٍ مِن عِلمِهِ إلا بِما شاءَ وَسِعَ کُر سِیُّهُ السَّماواتِ و الأرض ولا یَؤدُهُ حِفظُهُما وَ هوَ العَلیُّ العَظیم(255)
لا إکراهَ فِی الدَّین قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیَّ فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها والله سَمِیعٌ عَلِیمٌ(256)
الله وَلِیُّ الَّذین آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلی النُّور وَ الُّذینَ کَفَروا أولیاؤُ هُمُ الطَّاغوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أصحابُ النَّارِ هُم فِیها خالِدُونَ (257)
از علی اموز اخلاص عمل...برچسب : ایت الکرسی, نویسنده : behzad fatemion بازدید : 281 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:03